فــــ ـــاحشه نيست...
آنکه بکـــــارتش را تنها به قيمت بــــرقي از چشمان پر نيازت مي فروشد تا شايد وجودش را هم مثل سر خريد اين لايه ي خونين،از آنِ تو کند،
فاحــــ ـــــشه نيست?
آنکه دنيايي را خلوت طلب مي کــــند تنها براي در آغــــوش کشيدنت، بي آنکه نگاهي سنگين، قاضي بر تمام گناهان داشته و نداشته اش باشد، و در هر لحظه بارها و بارها، عادلانه يا نا عادلانه محکومش کنند،
فاحــــ ـــشه نيست...
آنکه پوست بر پوستت مي سايـــــد تا گرماي محبت هاي دريغ شده از روحش را از بدن ملتهبت باز گيرد،
فاحـــ ـــشه نيست...
فاحشه مردیست که با تمام مردانگیش تو را لا به لای اندامش خرد میکند
می شکند
می سوزاند
و سر آخر
رهایت می کند